به کنار جنگلی انبوه ز لطف ودود گلی خندان برست و دل ها ربود گل زیبا چو چشم به دنیا گشود بدید بر کنارش یکی درخت کبود به قد چون سرو و به ناز چون بید ریشه چون کوه و شاخسار چون حدید عجب کرد هرآنکه آن کوه وار بدید خالق را نباید پرسید این چه بود آفرید درخت هر دم روی به سوی بادی می گشود به یک دم دست به سوی آسمان می گشود به الله الله و ذکر یا ذوالجلال درهای هفت جهان به یک آن می گشود به سبحان الله و ذکر اللهِ فرد دل کوه و دشت در هم می فشرد به هر ذکر به رسم ادب نه از روی خرد آن درخت قد سروَش بر زمین تمام مفسرد در این حال و در این روزگار از قضا و طبع صنع پروردگار رودی به آن کنار راه به دریا می جست ز پروردگار نشان از آن یار می جست
|